سلام بچه هاي عزيز
نمي دونم چي بگم؟؟؟ واقعا جاي ما خالي بود.. مجيد شب قبلش به من زنگ زد و جريان مهموني رو گفت ولي صد حيف که تبريز بودم و نتونستم بيام واقعا از دست رفته... با اين متن قشنگ و تاثير گذاري هم که محمد نوشته ديگه يه حسرت فراموش نشدني رو تو دل غائبين گذاشته...
فقط خيلي دلم مي خواست استاد رضاپور رو مي ديدم که اين همه من بيچاره رو از کلاساش اخراج مي کرد... باهاش حرف مي زدم ببينم جريان اين اخراج شدن ها چي بوده....
اميدوارم همتون موفق باشيد.. التماس دعاي فراوان
صابر